پارت هشتم

زمان ارسال : ۱۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

سرهنگ با لبخند به پذیرایی اشاره کرد و من پشت سر او به سوی پذیرایی قدم برداشتم. با دیدن پدرم آهسته سلام دادم و پدرم با گشاده‌‌رویی جوابم را داد. روی مبلی کنار میلاد نشستم که داشت میوه پوست می‌‌کند و معلوم بود حوصله‌‌اش سر رفته است. آرام پرسیدم:
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.